وجوب و امكان و امتناع
يكی ديگر از مسائل مهم فلسفه بحث وجوب و امكان و امتناع است كه به
نام " مواد ثلاثه " معروف است .
منطقيين میگويند اگر محمولی را به موضوعی نسبت دهيم مثلا بگوييم "
الف ، ب است " رابطه ب با الف يكی از كيفيتهای سه گانه را خواهد
داشت . يا اين رابطه ، رابطه ضروری است يعنی ، حتمی و اجتناب ناپذير و
غير قابل تخلف است ، و به عبارت ديگر عقل ابا دارد كه خلاف آنرا قبول
كند ، يا بر عكس است ، يعنی رابطه ، رابطه امتناعی است ، يعنی محال
است كه محمول ، عارض موضوع گردد ، و به عبارت ديگر عقل از قبول خود آن
ابا دارد ، و يا اين رابطه به گونهای است كه میشود مثبت باشد و میشود
منفی باشد يعنی هم قابل اثبات است و هم قابل نفی ، و به عبارت ديگر
عقل نه از قبول خود آن ابا دارد و نه از قبول خلافش .
مثلا اگر رابطه عدد چهار را با جفت بودن در نظر بگيريم ، اين رابطه
ضروری و حتمی است ، عقل از قبول خلاف آن ابا دارد . عقل میگويد عدد چهار
جفت است بالضروره و بالوجوب .
پس آنچه بر اين رابطه حاكم است وجوب و ضرورت است .
ولی اگر بگوييم عدد پنج جفت است ، رابطه ، رابطه امتناعی است . يعنی
عدد پنج از جفت بودن امتناع دارد و عقل ما هم كه اين معنی را درك میكند
از قبول آن ابا دارد . پس رابطه حاكم ميان عدد پنج و جفت بودن امتناع و
استحاله است .
اما اگر بگوييم امروز هوا آفتابی است ، رابطه ، يك رابطه امكانی است
، يعنی طبيعت روز نه اقتضا دارد كه حتما آفتابی باشد و نه اقتضا دارد كه
حتما ابری باشد . بر حسب طبيعت روز هر دو طرف ممكن است . در اينجا
رابطه ميان روز و آفتابی بودن رابطه امكانی است .
پس رابطه ميان هر موضوعی با هر محمولی كه در نظر بگيريم ، در حاق واقع
از يكی از اين سه كيفيت كه احيانا آنها را به ملاحظه خاصی " ماده " نيز
مینامند خالی نيست . آنچه ما اينجا گفتيم سخن منطقيين بود .
فلاسفه كه بحثشان درباره وجود است ، میگويند هر " معنی " و " مفهوم
" را كه در نظر بگيريم و موضوع قرار دهيم و " وجود " را به عنوان
محمول به آن نسبت دهيم از يكی از سه قسم خارج نيست : يا رابطه وجود با
آن مفهوم و معنی ، وجوبی است يعنی ضرورتا و وجوبا آن چيز وجود دارد ، ما
آنرا واجب الوجود میناميم .
بحث خدا در فلسفه تحت عنوان بحث اثبات واجب الوجود ذكر میشود .
براهين فلسفی حكم میكند كه موجودی كه نيستی بر او محال است و هستی برای
او ضروری است وجود دارد .
و اگر رابطه وجود با او منفی و امتناعی است يعنی محال است كه موجود
باشد بلكه ضرورتا و وجوبا بايد نباشد ، آن چيز را ممتنع الوجود میناميم .
مثل جسمی كه در آن واحد هم كروی باشد و هم مكعب .
و اما اگر رابطه وجود با آن معنی رابطه امكانی است ، يعنی آن معنی ،
ذاتی است كه نه از وجود ابا دارد و نه از عدم ، ما آن چيز را ممكن
الوجود میناميم . همه اشياء عالم مانند : انسان و حيوان و درخت و آب و
. . . كه به حكم يك سلسله علل پديد میآيند و سپس معدوم میگردند ، ممكن
الوجودند .
مسأله ديگر درباره وجوب و امكان اين است كه هر ممكن الوجود بالذات ،
به واسطه علتش واجب الوجود میشود ، اما واجب الوجود بالغير نه بالذات
. يعنی هر ممكن الوجود اگر مجموع علل و شرائطش موجود شود حتما موجود
میشود و واجب الوجود بالغير میگردد . و اگر موجود نگردد - حتی اگر يكی
از شرائط و يكی از اجزاء علتش مفقود باشد - ممتنع الوجود بالغير میگردد.
از اينرو فلاسفه میگويند : " الشیء ما لم يجب لم يوجد " يعنی هر چيزی
تا وجودش به مرحله وجوب و ضرورت نرسد موجود نمیگردد .
پس هر چيزی كه موجود شده و میشود به حكم ضرورت و وجوب و در يك نظام
قطعی و تخلف ناپذير موجود میگردد . پس نظام حاكم بر جهان و اشياء يك
نظام ضروری و وجوبی و قطعی و تخلف ناپذير است و به اصطلاح فلاسفه امروز
نظام حاكم بر جهان
يك نظام جبری است ( 1 ) .
در بحث علت و معلول گفتيم كه اصل سنخيت ميان علت و معلول به فكر ما
انتظام خاص میبخشد و يك پيوستگی خاصی ميان اصلها و فرعها ، ميان علتها
و معلولها در ذهن ما مجسم میكند .
اكنون میگوييم اين اصل كه هر ممكن الوجود از علت خود ضرورت كسب
میكند كه از جهتی مربوط است به علت و معلول و از جهتی مربوط است به
ضرورت و امكان ، به نظام فكری ما درباره جهان رنگ خاص میدهد و آن اين
كه اين نظام يك نظام ضروری و حتمی و تخلف ناپذير است . فلسفه اين
مطلب را با عبارت كوتاه " اصل ضرورت علت و معلولی " بيان میكند .
اگر ما اصل عليت غائی را در طبيعت پذيريم ، يعنی بپذيريم كه طبيعت
در سير و حركت خود غاياتی را جستجو میكند و همه غايات هم به يك غايت
اصلی كه غايه الغايات است منتهی میگردد ، باز نظام حاكم بر جهان رنگ
تازه ديگری پيدا میكند . ما در اينجا وارد بحث غايات كه فوق العاده
جالب و مهم است نمیشويم و به دروس اختصاصی فلسفه واگذار میكنيم .
بحث ما درباره كليات فلسفه در اينجا به پايان میرسد ، ولی باز هم
مسائلی هست كه لازم است اجمالا با كلياتی از آنها آشنا شويم ، مانند
وحدت و كثرت ، قوه و فعل ، جوهر و عرض ، مجرد و
پاورقی :
( 1 ) اين جبر ، با جبری كه در مقابل اختيار در مورد انسان بكار برده
میشود يكی نيست . اين دو نبايد با يكديگر اشتباه شود . ضروری بودن نظام
جهان با اختيار انسان منافات ندارد .
مادی ، و غيره . اميدواريم در آينده فرصتی بيابيم كه درباره اينها نيز
بحث كنيم .
نظرات شما عزیزان: